تاریخ منوّرالفکری در ایران (۱) روشن‌فکری دینی از کمبود نگاه تاریخ‌محورانه رنج می‌برد برگزاری جشن بزرگ «خدا قوت کارگر» در ورزشگاه امام‌رضا (ع) مشهد استقبال زائران و مجاوران بارگاه رضوی از نمایشگاه «در آستان بقیع» بازدید رئیس بعثه مقام معظم رهبری از نمایشگاه «در آستان بقیع» افزایش ۵۰ درصدی ظرفیت پذیرش زائران مددجو در خراسان رضوی به کجا می‌روم آخر؟ بررسی فضیلت امیرالمؤمنین(ع) در حدیث ردالشمس برگزاری نشست تخصصی «وعده صادق» در مشهد مقدس دومین نشست کارگروه ملی امام‌رضا(ع) در مشهد برگزار شد درباره بانویی نیکوکار که بانی روشنایی حرم مطهر رضوی شد شکر نعمت همجواری با امام رئوف (ع) بازخوانی شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)| نامه‌ای از مسافر مشهد به مسافر ری ارائه خدمات «آب‌رسانی» در پهنه سیستان توسط خادمیاران رضوی و با هدف کمک به مدیریت کم‌آبی جزئیات برنامه‌های قرآنی روزانه حرم‌مطهررضوی (۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) «چشمه‌های معارف رضوی»؛ روایتی از مهم‌ترین احادیث امام رضا(ع) کارگاه دوخت لباس شیرخوارگان حسینی در مشهد مقدس افتتاح می‌شود ویژه برنامه‌های حرم مطهر رضوی به مناسبت شب شهادت حمزه سیدالشهدا(ع)
سرخط خبرها

گفتگو‌ با دکتر محمدعلی مهدوی راد درباره فعالیت‌های ضدمارکسیستی استاد محمدتقی شریعتی | یک تنه در مقابل مارکسیست‌ها ایستاد

  • کد خبر: ۱۸۰۹۵۸
  • ۰۴ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۲
گفتگو‌ با دکتر محمدعلی مهدوی راد درباره فعالیت‌های ضدمارکسیستی استاد محمدتقی شریعتی | یک تنه در مقابل مارکسیست‌ها ایستاد
حزب توده استاد محمدتقی شریعتی را تهدید کرد که اگر با ما همکاری نکنی یا دست از مخالفت با ما برنداری، تو را ترور می‌کنیم، ولی او تحت تأثیر قرار نگرفت و نترسید.

شهرآرانیوز؛ فعالیت گروه‌های مارکسیستی در شهر افزایش پیدا کرده بود. دل باختگان این مکتب با توسعه تفکرات خود سعی می‌کردند جوانان شهر مشهد را به سمت خود جذب کنند. در این میان، مردی با تکیه بر اعتقاد راسخ و دانش عمیقش، دست بر زانو نهاد و یک تنه مقابل هجمه‌های مارکسیست‌ها بر ضد اندیشه اسلامی ایستاد. استاد محمدتقی شریعتی، کانون نشر حقایق اسلامی را نه به عنوان یک حزب سیاسی بلکه به عنوان یک مرکز فرهنگی و اسلامی تأسیس کرد تا تعالیم اسلام را به روشی نوین تبیین کند.

بعد از شهریور ۱۳۲۰خورشیدی، مارکسیست‌ها به شدت در مشهد فعال بودند، تاجایی که حزب توده استاد را تهدید کرد که اگر با ما همکاری نکنی یا دست از مخالفت با ما برنداری، تو را ترور می‌کنیم، ولی او تحت تأثیر قرار نگرفت و نترسید. آموزش تعالیم اسلامی را ادامه داد و علیه مارکسیسم و افراطی گری‌های چپ، مبارزه کرد.

دکتر محمدعلی مهدوی راد، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، جزو کسانی است که رابطه‌ای تنگاتنگ با مرحوم استاد شریعتی داشته است. او که متولد سال۱۳۳۴ سرولایت نیشابور است، پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در سال۱۳۴۸ وارد حوزه علمیه مشهد و مدرسه آیت ا... العظمی میلانی می‌شود و در آن روز‌ها با چهره هایی، چون استاد محمدتقی شریعتی مأنوس می‌شود. در این گفتگو، جایگاه اندیشه‌های زنده یاد محمدتقی شریعتی در رشد تفکر اسلامی در شهر مشهد را بررسی کرده ایم.

شما سال‌ها در حوزه علمیه مشهد تحصیل کرده و از محضر استادان بنام این شهر بهره برده اید. در آن سال‌ها نقد اندیشه‌های دکتر شریعتی در مشهد، رواج پیدا کرده بود. علت علاقه به آشنایی شما با استاد محمدتقی شریعتی چه بود؟

آن سال‌ها آغاز اوج گیری اندیشه‌های زنده یاد دکتر علی شریعتی بود که واکنش‌های گوناگونی را در سطح جامعه به دنبال داشت و در شهرهایی، مخالفت‌هایی را برانگیخته بود؛ ازجمله در شهر مقدس مشهد. به یاد دارم در یکی از سال‌ها مهم‌ترین رویکرد منبر‌های مشهد، نقد آرای شریعتی بود؛ ازجمله شیخ محمدرضا نوغانی از وابستگان رژیم شاهنشاهی و سخنگوی محافل آن چنانی که یک دهه در نوغان و در مسجد امام رضا (ع) برپایه جزوه‌های «دکتر چه‌ می‌گوید؟» بر ضد دکتر شریعتی سخن می‌گفت.

ما نیز که در آغازین سال‌های طلبگی به سر می‌بردیم، به همین جریان غالب به اصطلاح «مخالفت با شریعتی» پیوسته بودیم. روزی در آستانه یکی از در‌های ورودی مسجد گوهرشاد یک کتاب فروشی مستقر بود، درکنار صاحب آن کتاب فروشی که دوست دیرینه ام بود، ایستاده بودم که جوانی خوش سیما از راه رسید و از یکی از آثار دکتر شریعتی پرسید.

بنده در آن روزگار جوانی با احساس مسئولیت هدایتگری، شروع کردم به نصیحت کردن آن جوان و تاخت وتاز به شریعتی و آرا و افکار او، درحالی که حتی یک کتاب از آن بزرگوار نخوانده بودم. آن جوان عزیز گویا به فراست دریافت که همه گفته‌های من با واسطه است، از این رو در نهایت ادب گفت: «شما روحانی هستید، باید موضع اصلاح و نصیحت داشته باشید، ولی بهتر است نوشته‌های شریعتی را بخوانید و در آن‌ها دقت کنید و به نقد آرای او بپردازید. این گونه اشکالی که ندارد هیچ، بسیار هم خوب است».

بنده چنان که «افتد و دانی» از خدایش که پنهان نیست چرا از بنده اش پنهان باشد، کمابیش شرمنده شدم. آن بزرگوار در ادامه از نشانی منزل پدر دکترشریعتی یعنی استاد محمدتقی شریعتی پرسید که با گران جانی دوست عزیز ما، آقای علیزاده، روبه رو شد. این دیدار کوتاه دو ثمره بزرگ داشت: یکی دوستی با آن جوان نیک اندیش پراطلاع که بعد‌ها و پس از هجرت من به قم، موجب همکاری‌های بسیاری شد در مسیر تبادل اسناد مبارزه و دیگری، آشنایی با استاد محمدتقی شریعتی مزینانی.

آن جوان از من نشانی گرفت و من نیز از او. پس از آن از آقای علیزاده پرسیدم: «مگر پدر دکتر در مشهد زندگی می‌کند؟» گفت: «بلی» و این بار در مقابل پرسش من از نشانی منزل استاد، گران جانی نکرد و نشانی داد و من فردای آن روز به محضر استاد شتافتم؛ «جهانی بنشسته در گوشه ای». از آن پس هر هفته به محضر آن بزرگوار می‌رسیدم. روزگار کهولت آن بزرگوار بود، بسیار تکیده و به اصطلاح «بازنشسته».

از استاد شهیدمطهری بشنوید که نوشته است: «.. نشانه‌ای که از آن همه بی خوابی‌ها و تلاش‌های پیگیر و طاقت فرسا باقی مانده است؛ یکی پیری و فرسودگی زودرس استاد شریعتی است که او را حدود بیست سال پیرتر و فرسوده‌تر نشان می‌دهد...». در این دیدار‌ها افزون بر آشنایی با بسیاری از چهره‌های برجسته جامعه فکری و دینی، بهره‌های فراوانی در حد توان و ظرفیتی که داشتم، از محضر استاد می‌بردم. استاد با نهایت مهربانی و فروتنی، همگان را‌ می‌پذیرفت و با حوصله به پرسش‌ها گوش می‌داد و پاسخ می‌داد.

استاد شریعتی سال‌ها در مسیر مبارزه با اندیشه‌های مارکسیستی، تلاش کرد. به نظر شما، این تلاش‌ها تا چه اندازه در نابودی این تفکرات مؤثر بود؟

از استاد شریعتی شنیده بودم که:  «من در دانش سرا‌ها مفت درس می‌دادم و برای اینکه نفوذ کنم و حرف هایم را بزنم، پولی نمی‌گرفتم. زمانی که‌ می‌شنیدم یکی از دانش آموز‌ها جذب مارکسیست‌ها شده، قلبم به درد می‌آمد، اما با خود می‌گفتم که یک نفر است و مشکل بزرگی نیست، ولی زمانی که خبر جذب یک معلم را‌ می‌شنیدم، تمام وجودم آتش می‌گرفت. شب‌ها با فانوس به در خانه این معلم می‌رفتم.

گاهی در‌ می‌زدم، اما باز‌ نمی‌کردند یا همسر آن معلم در را باز‌ می‌کرد. به داخل خانه می‌رفتم. به او می‌گفتم مگر امام صادق (ع)، امام باقر (ع)، علی بن ابیطالب (ع) و نهج البلاغه چه چیزی کم دارد که تو به سراغ این‌ها رفته ای؟ سرش را پایین می‌انداخت و پاسخی نمی‌داد. گاهی که تا صبحگاه می‌نشستم و با او سخن می‌گفتم، با جسم خسته، اما با روحی شاد و سرحال به خانه بازمی گشتم؛ چون یک نفر را هدایت کرده بودم».

هنگامی که افرادی از حزب توده در مقابل استاد شریعتی سخن می‌گفتند، استاد به آنان کمک می‌کرد و حتی نکاتی به آن‌ها می‌آموخت و در پایان سخنان آنان، شروع به نقد می‌کرد؛ رفتار و برخورد او همچون رفتار پیامبر (ص) با افرادی بود که اسلام نیاورده بودند.

شما در آماده سازی و چاپ کتاب «فایده و لزوم دین» با استاد شریعتی همکاری کرده اید، بهانه این همکاری چه بود؟

یکی از آثار ارجمند استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، کتاب «فایده و لزوم دین» است که بازنگری و بازنگاری هجده سخنرانی است در «رادیو» خراسان. روزی در آن روزگاران تحصیل در مشهد، یکی از دوستان به بنده گفت کتاب «فایده و لزوم دین» استاد شریعتی برای نسل جوان اهل مطالعه، بسیار سودمند است و بسیار به سراغ آن می‌آیند و در بازار نیست، خوب است با هم به محضر استاد برویم و اجازه چاپ مجدد را بگیریم.

پذیرفتم و رفتیم. استاد ابتدا نپذیرفت و گفت: «چه نیازی هست؟» گفتم: «استاد! در بازار کتاب نیست» و استاد که محل مراجعه بود به ویژه به لحاظ جایگاهی که داشت، بالاخره پذیرفت و گفت: «من نسخه‌ای ندارم، پس نسخه‌ای بیاورید تا نگاهی بکنم». من نسخه خودم را که به قطع جیبی بود، خدمتش تقدیم کردم، پس از چند روز رفتم تحویل بگیرم. استاد قسمت‌هایی را که لحن تند و گزنده‌ای درباره دستگاه حکومت داشت، به گمان اینکه اجازه نشر نمی‌دهند، حذف کرده بود. گفتم: «استاد! شیرینی و جاذبه اش به همین هاست». لبخندی زد و گفت: «شما جوان‌ها پرشور و حرارتید؛ اگر این گونه می‌پسندید باشد، گفتم شاید اجازه نشر ندهند».

کتاب را گرفتم و خرسند به پیش دوستم بردم. او به من گفت: «چیزی مرقوم نفرمودند؟» گفتم: «مثلا چی؟» گفت: «اجازه نشر!» گفتم: «من نخواستم». سپس به محضر استاد برگشتیم و به او گفتیم: «این کتاب را قبلا ناشرانی چاپ کرده اند، آن‌ها مدعی نمی‌شوند؟» در پاسخ گفت: «من با کسی قراردادی ندارم و از کسی چیزی نگرفته ام و تعهدی هم ندارم». ما اصرار کردیم. استاد کاغذی برداشت و با خطی بسیار زیبا امتیاز نشر را به اسم دوستم نوشت.

در ادامه به استاد گفتیم: «در این یادداشت از «حق التألیف» چیزی مرقوم نکردید؟». استاد در پاسخ گفت: «نمی خواهم». دوباره اصرار کردیم، استاد نپذیرفت و گفت: «آقا! من زهدنمایی نمی‌کنم؛ برای هرآنچه نوشته یا گفته ام، چیزی نگرفته ام. زهدنمایی نمی‌کنم. نمی‌خواهم مسائل معنوی را با امور دیگر مخلوط کنم».

فهرست کتاب «فایده و لزوم دین» را تنظیم کردم و خدمت استاد بردم. استاد عناوین را نگاه می‌کرد و گویا بر بال خاطره سوار، به گذشته‌ها سفر می‌کرد که چگونه برای هدایت مردم می‌جوشید و برای پر کشیدن فضائل «آل ا...» می‌کوشید و سرشار از هیجان می‌شد. یادآوری می‌کنم که از مجموعه هجده سخنرانی این مجموعه، گفتار‌های دهم و یازدهم درباره امام علی (ع) است که در ضمن گفتار دهم و به هنگام بازنگری در پانوشت، بحث بسیار ارجمندی را رقم زده است.

درباره ایمان ابوطالب که خواندنی است و گفتار چهاردهم درباره قیام امام حسین (ع) است؛ بسیار پرنکته و دیده گشا. پس از تأملی سر برداشت و با سوزوگداز گفت: «آقا! من که این همه از مولا و اهل بیت دم می‌زدم، چرا به من این چیز‌ها را‌ می‌گویند؟» من گفتم: «استاد! کتاب «خلافت و ولایت» نشانگر عشق شما به مولاست». استاد گفت: «این‌ها جزئی از ده‌ها سخنرانی من درباره مولا و ولایت و شخصیت علی (ع) و اهل بیت (ع) است که،  چون ضبط نشد، بر باد رفت». این جمله اخیر را دوبار با حسرت گفت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->